زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

زینب بانو

یادم تو را فراموش

یکشنبه 19 بهمن 1393 از فردای اون شب سخت و غمگین احساس مریضی و ضعف داشتم اما به روی خودم نمیاوردم. دو روز بعد زینب عزیزم تب شدیدی کرد. تب از صبح سه شنبه شروع شد. خدارو شکر مامانم خونمون بود. همه چیز تو خونه به هم ریخته بود. برای مراسم تدفین مادربزرگم که رفتیم شمال و برگشتیم همه لباسها رو شسته بودم اما مرتب نکرده بودم. پرده ای که میخواستم برای اتاق خواب بدوزم نصفه کاره مونده بود و   کارهای دیگه ای که بخاطر غمی که وجودم رو گرفته بود انجام نداده رها کرده بودم. مامان که وضعیت رو دید بعد از یک سرزنش مختصر شروع کرد به تشویق من برای مرتب کردن و تمام کردن همه کارها. به زینب انواع مسکن از شربت و شیاف رو داد...
19 بهمن 1393

مادر غمگین

جمعه 10 بهمن 93 9 ربیع الثانی شب وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ست. شب وفات بزرگ بانوی شهر قم. بانویی که من 4 سال مهمان او و شهرش بودم. دلم برای آرامش حرمش تنگ شده. کاش زمان می ایستاد و من فارغ از هر چیز و هر کس لحظاتی و تنها لحظاتی رو بی هیچ کس و هیچ چیز و با حضور کامل در مقابل ضریح می ایستادم. و سلام میکردم. سلام با معرفت... کاش کسی پیدا میشد و امشب که شب تولدمه این کادوی ارزشمند رو به من میداد. کاش همسرم من رو برای روز تولدم غافلگیر میکرد. کاش فردا صبح وقتی چشمهام رو باز میکردم همسرم در گوشم زمزمه میکرد: آماده شو میخوایم با هم بریم جایی که خیلی دوست داری... ولی این کاش ها به سرانجامی نمیرسه ...
16 بهمن 1393

انالله و انا الیه الراجعون

چهارشنبه 8 بهمن 1393 8 ربیع الثانی 1436 مادربزرگ پدری من بعد از ماه ها بیماری از دنیا رفت و به خاک سپرده شد. این اولین مسافری بود که من شسته شدن و کفن شدنش رو از نزدیک دیدم. مسافر! سفر سلامت...     و من خطبة له (عليه ‏السلام) 221 فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ بِهَا يَنْجَحُ الطَّالِبُ وَ يَنْجُو الْهَارِبُ وَ تُنَالُ الرَّغَائِبُ فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ يُرْفَعُ وَ التَّوْبَةُ تَنْفَعُ وَ الدُّعَاءُ يُسْمَعُ وَ الْحَالُ هَادِئَةٌ وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ وَ بَادِرُوا ب...
15 بهمن 1393

کلمات

هنوز هم مسیر رشد حرف زدن های شما به کندی پیش میره. هرچند نسبت به قبل کلمات بیشتری رو بیان میکنی و در میان کلمات جملات دو کلمه ای هم به زبان میاری اما زبان کودکانه و شیرینی داری که باعث میشه بعضی کلمات فقط برای من مفهوم باشند. بعضی کلمات هم که اختراع شخصی شماست و تلاش ما برای عوض کردنش بی نتیجه است: تُ: لیمو شیرین، که میوه مورد علاقه شماست. تَب تب تب: برنامه رنگین کمان شایا یا: تولد من جی جی: من بچه شیعه هستم با جی جی: باب اسفنجی اینم عکس شما وقتی لگن حمامت رو میاری و میخوای داخلش بشینی و تلوزیون نگاه کنی وقتی غذاتو کامل میخوری به نشانه گفتن الهی شکر دستهات...
1 بهمن 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد